رفتن یا نرفتن؟

ساخت وبلاگ
این پست رو امروز خوندم و اولین چیزی که یادم اومد استاد اول دکتری ام و خودم در دوران کار با ایشون.  و اما پست :  +پرسیدم چرا امتحان رزیدنتی قبول نشدی؟-گفت سه دور مرور کردم و کم بود و باید ۵ دور میخوندم.سال بعد مجدد قبول نشد و باز پرسیدم چرا؟- گفت اگه یک ماه بیشتر وقت داشتم و مجدد مرور میکردم حتما نتیجه می‌گرفتم.سال بعد باز نشد و مجدد پرسیدم چرا؟-گفت باید جزوه‌های خلاصه‌ی فلان موسسه را هم میخوندم.سال بعد باز نشد و باز سال بعدش....امسال سال ششمی است که امتحان رزیدنتی می‌دهد....چقدر دلم برای افراد با سرشت کمال‌گرا و با پشتکار می‌سوزد، گویی کسانی‌اند که میخواهند از وسط دیوار بتنی با سر بگذرند و دائم سرشان را به دیوار می‌کوبند تا از درون آن راهی به بیرون پیدا کنند و وقتی می‌پرسی: خب این دیوار هنوز خراب نشده، راه حلت چیه؟میگویند: سرم را کم کوبیده‌ام، اگر سرم را بیشتر بکوبم، خراب خواهد شد.و من که همیشه در ذهنم، صورتِ زیبایِ روانِ آش و لاش شده‌شان را تصور می‌کنم.این افراد با سرشت پشتکار بالا (Persistence) در مواجهه با ناکامی‌ها، «سمج‌تر و پر تلاش‌تر» می‌شوند و اصطلاحا شکلی از رفتار وسواس‌گونه پیدا می‌کنند ولی همه‌ی راه حل‌ها، جوابشان تلاش بیشتر نیست؛ وقتی مقصد شمال است، با سرعت بیشتر به جنوب رفتن، یعنی بیشتر نرسیدن. در دراز مدت این تلاش‌های بی‌نتیجه که حاصل نابینایی سرشت است (هر سرشتی به حقایقی نابیناست و به جبر، نمی‌تواند آنها را ببیند و آنجاها نیازمند کمک است و باید کورمال کورمال و با عصا راه برود) منجر به شکل گیری شخصیتی به نام «دیس‌تایمیا» خواهد شد: شخصیت آدمهای بسیار پرتلاش و غرغرو که دائم می‌نالند و اعتماد به نفس کمی دارند و نمک غذای زندگی‌شان کم است و بیشتر اوقات بدخل رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 4 تاريخ : دوشنبه 17 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:20

- وقتی یک مرد فقط میخواد پول دربیاره و مرتب از نظر کاری ارتقاء پیدا کنه و هیچ نقش دیگه ای تو ذهنش نیست، یه زن چیکار میتونه بکنه؟ 

+ پول های مرد رو خرج کنه حداقل! 

 

واقعاً تربیت خیلی از مردهای ایرانی مشکل داره. نقشی که به زن میدن فرساینده و مخرب هستش. این سلسله تربیت غلط بایست اصلاح بشه. همه بار روانی زندگی روی دوش زن نبایست باشه. هم.سری تعریفش این نیست. 

رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:30

یک دوره ای خریدم برای نظم. از یک فردی یک دهه از خودم کوچکتر.  تعداد رضایت هم بالا بود. الان که دارم گوش میدهم مثل این است که دوره مهدکودک خریده باشم برای خودم!! مشکل بی نظمی من هیچ کدوم از تفکرات ساده اندیشانه این فرد نیست. اول به خودم گفتم. باز بی اعتماد به نفسی کار دستت داد.‌ ببین هر چه بلدی و عمل می کنی و بدیهی است را توانست به خودت بفروشد! بعد گفتم حالا که خریده ام، گوش بدهم. بالاخره شاید نکته ای هست... مرور آنچه میدانم هم شاید کمکی کند.  ۲- وقتی عضو شدم دیدم فقط همین ماه پانصد نفر شرکت کرده اند. پکیج یک‌ میلیون تومان. این دهه هفتادی ها و هشتادی ها چقدر راحت کسب در آمد می کنند. خیلی راحت ماهی پانصد میلیون. اشتباه نگفته ام که چقدر تاسف خوردم دارم با یک قاشق زمین سخت را می شکافم تا دانه ای بکارم. و این کارم درآمد ندارد.  در حالی که برای برون رفت از مشکلات، چقدر به درآمد احتیاج دارم. در آمد خیلی خیلی زیاد.  یکی اش خانه مستقل برای مادرم می گرفتم و یک ماشین برای خودم.  ۳- خیلی به این فکر کردم که نسبت من با بلاگری یا این مدل کارها چیست. نتوانستم خودم را راضی کنم به بعضی ها که درآمد هایشان برایم سوال برانگیز است. مثلا چقدر از تبلیغات است و چقدر از این تبلیغات کلاه برداری یا بزرگنمایی یا ... است. چنین سرمایه ای چقدرش برکت خواهد داشت و ... ولی فکرهای خوب دیگری به سراغم آمد. اینکه ایده های کسب درآمد را دنبال کنم.  چیزی که برای عرضه دارم تخصصی است. درست است طالب اش مثل این بلاگرها، عموم جامعه نیست. یک فکرهایی کردم که در آینده بروم در فیلد تخصصی خودم، فلان دوره را برگزار کنم یا کاری پردرآمد. حس مفید بودن بیشتری دارد.  رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 4 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:30

هر وقت حال مادرم خوب نیست، من هم به هم میریزم. اینکه دردهایش را از عمق جان درک میکنم، تاثیر دارد. تک تک سختی هایش را از بچگی دیده ام... اینکه چقدر دلم برایش می سوزد. اینکه مظلوم بودنش را تاب نمی آورم. اینکه چقدر دلم میخواهد از این شرایط نجاتش بدهم. و وقتی دستم بسته باشد در کمک به او، حالم بدتر می شود. شنبه ای که گذشت، حبیب دستم را بست در کمک کردن. آن هم وقتی کمی کمک خواستم از او. به خودش فکر می کرد و می‌گفت وظیفه ندارد.  از شنبه حال خوشی نداشتم  شرمنده ی خودم شدم. خدا هیچکس را شرمنده خودش نکند. از حبیب ناامید و دلشکسته. آنقدر که حرف هم نزدم. حرف هایش خودش نشان دهنده فاصله از درک من تا او داشت.  تا دیروز که با مادرم حرف زدم. بقیه هفته خانه برادرم بوده. از یکشنبه تا چهارشنبه. داروها بعد دو هفته کمی دارند جواب می دهند. صدایش دردالود نبود.  حتی دعایم کرد... برای کاری که نتوانسته بودم تمام کنم. گریه ام گرفت که به دل هم نگرفته.  حالش که خوب باشد حال من بهتر است. بخواهم یا نخواهم، ناخودآگاه بدجور از حال مادرم اثر می گیرم.  رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 5 تاريخ : يکشنبه 9 ارديبهشت 1403 ساعت: 15:30

بسم ا... 

اول از همه سال نو رو تبریک میگم و همین طور ماه مبارک رمضان رو.

امسال رو به جای نوشتن با خواندن شروع کردم. خواندن اهدافم در سالهای قبل.

و اینکه فکر کردن به این نکته که چرا سالهای اخیر، آنچه خواستم رو کمتر بدست آوردم. دیرتر . خیلی دیرتر از انتظارم.

بعد می‌آییم و می نویسم. 

رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 27 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 3:29

خدا رو بی نهایت شکر که بهانه'>بهانه'>بهانه هایی گذاشته برای نزدیک شدن

برای برگشتن

مثل همین امشب.

خدایا 

ای کسی که دنبال بهانه ای برای برگشت من

من از خودم ناامید، امیدم به رحمت توست.

حلالیت می طلبم از کسانی که از من رنجیده اند. 

رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 3:29

نقل اول- بی هدفیبعضی وقت ها آنقدر کرخت میشوم که انگار هیچ چیزی در دنیا مهم نیست. بی هدف بی هدف. خودم را ملامت میکنم ولی فایده ندارد.  کارهای عقب افتاده ام هر روز زیادتر می‌شود ولی هیچ کدام را شروع نمیکنم. تازگی دقت کرده ام مدتهای زیادی است حبیب به این مشکل دچار است. غیر از کارش که به طور افراطی ای خودش را در آن غرق کرده ست، انگار دیگر هیچ چیزی برایش مهم نیست. بی هدف است انگار. بی تفاوت. در سیکل خوردن و خوابیدن گرفتار.و بقیه وقت را در شبکه‌های اجتماعی تلف کردن. کاری که من هم جدیدا زیاد انجام میدهم. غیر از اینستا که حذف کردم مابقی را دارم و مدام بی هدف میچرخم. این اخلاقش روی من اثر دارد. اثر منفی. حتی وقتی انرژی تمیز کردن خانه را هم ندارم برایش مهم نیست. نه کمک می کند نه ایراد میگیرد. فکر میکنم من که نتوانستم تغییرش بدهم، خودش هم تا به بیزاری نرسد تغییری نمی‌دهد. اگر من هم اثر بگیرم زندگی افتضاح خواهد بود. که گرفته ام. حسی که نسبت به این روزهایم دارم. افتضاح. من از همه طرف مستعد اثر منفی گرفتن و افسرده شدن هستم. از مادر و خانواده ام بگیر که از روز اول فروردین باز حال روحی اش بد است تا همسرم تا غربت و تنهایی.  به دلایلی نمی‌خواهم به قرص روی بیاورم. تیر ماه چهل سال قمری ام تمام می شود.... چهل ساله میشوم. ... باورم نمی شود.  نقل دوم- حسنا حسنا جان، این وسط چطور بزرگ میشود نگرانم کرده. گرچه پاکی خودش، دارد کمکش میکند. دیروز که تصادفا روز تولد واقعی اش هم بود (ما جلوتر تولد گرفتیم در جمع خانواده) اولین روزه کاملش را به میل و اراده خودش گرفت. با اینکه در برابر غذا بسیار کم طاقت است و فکر نمی‌کردم بتواند تا آخر تحمل کند ولی کرد. خدایا آخر و عاقبت دخترم رو عافیت قرار رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 26 تاريخ : شنبه 25 فروردين 1403 ساعت: 3:29

شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:

<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">

رفتن یا نرفتن؟...
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 29 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 13:35

یک تجربه سختی قبلا داشتم با پرخاشگری ج.۱ که من را مقصر نشان داد و خیلی اذیت شدم و بعدها فهمیدم آدم سمی خودشیفته این شگردش است. زمان گذشت و برای سایرین که قضاوت اولیه شأن طرفداری از او بود، معلوم شد مشکل از کی هست.  الان تجربه پرخاشگری از طرف یک آدم سمی خودشیفته دیگری که نفرت و حسادت را سالها جمع کرده و یکباره بر سرم خالی کرد دارم. باز نیاز دارم یادآوری کنم درست است باز مثل تجربه قبل، در این جمع من جدید هستم (آن هم خیلی جدید) و به همین نسبت ممکن است بقیه فکر کنند مشکل از من بوده است و حق با او. چون من هم نمی توانم بروم ببینم به چه کسی چه گفته. من برای آنها جدیدم و نمیخواهم چنین کاری کنم، اما گذر زمان را نبایست نادیده بگیرم. خورشید پشت ابر نمی ماند.  صدالبته حس های خیلی سختی را بایست تحمل کنم تا روحم آنقدر قوی شود که با توهین های این آدم های خودشیفته و بیمار ناراحت نشوم. خدایا خودت کمک کن پ.ن: رمز پشت قبل به وبلاگ نویسانی که میشناسم، داده میشود.  رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 30 بهمن 1402 ساعت: 13:35

این روزها متوجه شدم چیزی در من خیلی متفاوت با قبل شده. نظر دیگرانخیلی با قبل که همیشه نگران قضاوت بقیه بودم به نوعی ، فرق کرده ام. متوجه این تفاوت نبودم تا وقتی چند نفر از من در کاری مشورت خواستند و دیدم نمی توانند خودشان باشند. نمی دانند خود حقیقی شأن چه می خواهد. در بند دیگران هستند.  اما من مدت هاست خودم هستم. راه خودم را میروم. کاری به بقیه ندارم.  نمیدانم از کی این تغییر را کرده ام. قبل از شروع دوره دکتری که اینطور نبودم.  خاطراتم هست و نشان میدهد مثلا چقدر از رفتارهای بقیه اذیت میشدم.  این بلوغ نزدیک چهل سالگی را کاش خیلیییی زودتر داشتم. این دانشجوی ۲۲ ساله ای که راهش را میخواست تازه انتخاب کند، مرا یاد گذشته انداخت.  آه ۲۲ سالگی ام. کجایی....  چه گنجی بودی و قدرت را ندانستم.  کاش این بلوغ را آن وقت داشتم... پ.ن: سمیه عزیزم. ممنون از نظر خصوصی ای که گذاشته ای. چشم. در اولین فرصت (ماه آینده) در برنامه ام هست چنین چیزی. خیلی ممنونم رفتن یا نرفتن؟...ادامه مطلب
ما را در سایت رفتن یا نرفتن؟ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6mahboobehabibf بازدید : 21 تاريخ : دوشنبه 11 دی 1402 ساعت: 13:11